سکوت ميکنم اينبار...
نه که بي پاداش بماند يگانگي دستانت
با اين آسمان غريب ،
نه !
نه اينکه حرفي نداشته باشم
که ملايمت نگاهت
انديشه ام را کوچ بدهد به سکوتي ناگذير
واژه هم اينجا اندازه اش را گم ميکند...
جايي نبود اين مَجاز ِستان
اين مجازه بازار
که دل ِ غريبت را بياوري
بگذاري اش به امان رهگذري
به اميد التيام .
.
سلام آقا شايا
فرشتگان جهنمي بروز شد خوشحال مي شم به كلبه درويشي من هم سري بزنيد
منتظر حضور سبزتان هستم