وزها مي گذرد
و من در ترك ديدار تو غريبانه مي مانم
غريبانه اشك مي ريزم
غريبانه قلبم را بدون تو عادت ميدهم
شبها را بدون ياد تو
به صبح مي رسانم
تو در آن سوي مرزها
به من بگو:
عادت را چگونه باور كردي
بدون من چگونه به جشن ستاره ها رفتي
با خستگي روزانه ات چگونه بازي مي كني
قصه ي آينده را مي گويي
يا