اي کاش ذره اي برايت با ارزش بودم واي کاش قدري بيشتر مي توانستم با تو باشم و لحظه ها را در کنارت سپري کنم.
ولي افسوس که هيچکدام ممکن نيست، مگر در خواب، آيا هيچگاه با خود فکر کرده اي که کسي هم در اين دنيا هست که بتواند به تو فکر کند؟ دوستت داشته باشد و اينگونه عاشقت باشد؟ بايد بگويم که من نسبت به تو همين حس را دارم بله عاشقتم و بعد از خدا مي پرستمت.
درست است که مي گويي غرور داري ولي مغرور بودن هم به جاي خود و زندگي کردن و عشق هم به جاي خودش.
چرا هيچ وقت نخواستي که دوستم داشته باشي؟چرا؟و چرا هر وقت در کنارت بودم با نگاهي سرد به من نظر داشتي و من و از خودت مي رنجاندي؟
با وجود اينکه در تمام نگاه هايت معني قلبت و حرف دلت را متوجه مي شدم ولي باز هم با تمام وجود دوستت داشتم و دارم و هيچ وقت سعي نکردم که تو را از خودم برنجانم.
در انتظار در انتظار نگذاشتنت...