قلم عشق بر سپيدي دو انديشه دويد
قلب هائي ، طپيدن آغازيد
چشم هائي ، آماده اي گريستن شد
حادثه ائي ، شکل گرفت
در آغاز هيچ نبود
فقط دو نقطه بود
دو نقطه اي کدر و کمرنگ اما
پهلو به پهلوي هم
دور از هم ولي موازي با هم
حرکت آغاز شد
دو خط در امتداد دو نقطه
دو خط جدا ولي هم جنس با هم
جاده سپيد و شيري
حرکت کند اما مداوم
نقطه اول ، خطاب به دومي :
راستي ! تو چقدر همرنگ مني !
باغ مني راغ مني بلبل گلرنگ مني !
عشق مني صلح مني جنگ مني !
شور مني شعر مني دفتر خوشرنگ مني !
دومي : آري ، آري هر آنچه گوئي هستم
در عشق تو مستم در شعر تو بنشستم
در پاي تو من پسستم هر چند که بد مستم
از خاک تو من رستم از غير تو من خستم
عاشقانه هاي چنين و ماجرا هائي چنان...