بسم اله ال رحمان ال رحيم.... هست كليد در گنج
شايا تجلي عزيز و گرامي
با انكه زخمي شلاق زمانه ام اما نيت بران كرده ام كه با همه كاستي كمر به خدمت شعر فارسي بگمارم و به كمينه تواني كه هست و اندك نفسي كه هنوز باقيست كاري بكنم. در اين راه بزرگاني چون جناب آقاي دمتر واشقاني و حضرت استاد دكتر محمدرضا تركي كه استاد من هستند قبول زخمت كرده اند كه به نام نامي خود مرا ياري كنند.
اميد است كه روزي كلوب كلاس فنون شاعري دانشكده ادبيات مجازي باشد به گونه اي كه خود ميپسندم نه انكه امروزه ميبينيم. هرچه بين من و تو بود گذشت و بنام نامي وطن از تو درخواست ميكنم كه در آن كلوب باشي و افتخار بدهي به من و بخش ترانه ان را هدايت كني و به سهم خود و تواني كه در تو ميبينم خدمتي به اولاد وطن كني انشاء الله.
اين درخواست شايد براي مردها كه صاحب غرورند كار سختي باشد اما من اينگونه نيستم و خدمت به اولاد وطنم را به همه چيز ترجيح ميدهم در حالي كه به زندگي شخصي خودم يك بازنده بوده ام . خدا كند كه ديگران نباشند .
اسمان رشك برد بهر زميني كه در او دو نفر يك دو نفس بهر خدا بنشينند.
شاد باش و دير زي
ج . ف. هبوط