نميدانم اين قصه از كجا شروع شد.
از تنهايي من يا دلتنگي هاي تو.
ولي شروع شد.
من و تو دو خط موازي.
پا به پاي هم دويديم.
براي رسيدن به يك دشت شقايق.
براي ديدن اسمان ابي.
براي داشتن شبهاي مهتابي.
شمردن ستاره هاي زندگي.
هر شب به انتظارچراغ روشن تو
همراه عقربه هاي ساعت اتاقم.از روي ثانيه ها گذشتم.
هم كلام..هم صحبت ...همدم در شب هاي سكوت
گريه كرديم با هم در دو سوي پنجره.
پنجره هايي دور از هم ولي روبروي هم.
خط موازي من.
نقطه تقاطع من وتو.
كلام بي رياي قلب ماست.(دنيا)...........براي يگانه نازنين ومهربونم...كه خيلي دوسش دارم..