• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    توجه توجه توجه. براي عشق

    اينو مينويسم براي عشق عزيزم.

    نه شايا جان با شما نيستم.

    با اون شخص محترمي هستم كه به اسم عشق مي ياد و مطلب مينويسه.

    دلم خيلي براش ميسوزه.

    خيلي دوست دارم باهاش حرف بزنم

    اما از اونجايي كه هيچي نداره.

    مجبورم اينجا براش بنويسم.

    خدا كنه بخونه.

    توي يكي از اين هزار شب وقتي سرت رو بلند ميكني مي بيني بين ميليونها

    ستاره يكي از اون ستاره هاي خيلي قشنگ و فروزان نظرت رو به به

    خودش جلب مي كنه.


    بعد از اون شب هر شب سرت رو بلند مي كني و اون ستاره رو اونقدر تماشا

    مي كني تا بالاخره به خواب مي ري.


    اما يك شب كه سرت رو رو به آسمون بلند ميكني ديگه هيچ اثري از

    اون ستاره نيست.

    اون موقعي است كه تموم غماي دنيا

    هري ميريزه تو دلت.


    بعد از اون شب تا مدتها ديگه سرت رو رو به آسمون بلند نمي كني.

    تا بالاخره بعد از مدتها مي فهمي با رفتن اون ستاره باز هم زنده اي..

    باز هم زندگي مي كني..نفس مي كشي و


    دنياي پيرامونت هنوز وجود داره.پس دليلي نداره كه نخواي به اون ميليونها ميليون

    ستاره ديگه نگاه نكني.


    بعد از اون تصميم هر شب مي ري و يكي از اون ستا ره هاي خيلي

    قشنگ رو تماشا ميكني و باز هم يه شب مي ري و

    ميبيني اثري از اون ستاره نيست.


    اما ديگه مثل دفعه قبل نا اميد نمي شي و باز مي ري سراغ