وبلاگ :
رهاتر از پرنده
يادداشت :
.
نظرات :
220
خصوصي ،
1989
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
پروين
احمد باطبي
:
تو را به جان عزيزت اينطور نگاهم نکن . نگاهت آتشم ميزند . نفسم را ميگيري ، خفه ميشوم . نگاهم نکن . نگاهت تمام زندگي ام را به آتش ميکشد عزيز .
يعني چه ؟ خدايا يعني چه ؟ خدايا کجايي پس ؟ چرا هر وقت نيازت داريم ناپديد ميشوي؟ مگر نه اينکه ميگفتي رحمان و رحيمم ، مگر نمي گفتي يار مظلومان ودشمن ستمگرانم ؟ چرا وقت نياز نابينا ميشوي ؟ 30 سال کافي نبود؟ کشتار دهه شصت کافي نبود ؟ کشتار جنگ هشت ساله کافي نبود؟ کشتار 18 تير کافي نبود ؟ چشمت را باز کن ، اگر آزمايشي بود کردي ، اگر مصلحتي بود انجام دادي ، اگر دور انديشي بود داشتي ، امروز ميبيني به اسم تو کشتار ميکنند ، نگذار باور کنم که نماز جمعه رياکاران را بر آسفالت خونين خيابان ، بيشتر از نگاه مظلوم اين دختر دوست داري . هر وقت نيازت داشتم نبودي . من بَد . اين دختر معصوم هم من بودم که راضي شدي در آغوش پدرش جان بدهد ؟ پس اگر فردا وجودت را به ناسزا کشيدم گله نکن . ...