وبلاگ :
رهاتر از پرنده
يادداشت :
.
نظرات :
220
خصوصي ،
1989
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
پروين
ناشناس:
دختر به دوربين نگاه مي کند. ياد معلم تاريخم مي افتم که مي گفت اين نگاه شيريست که کمرش را شکسته اند. ولي در اون چشم معصوميت مي بينم. يکي به دختر مي گويد نترس. در اين لحظه با وجود اينکه مي بينم لينک بالاترين از مرگ مي گويد برايم مضحک به نظر مي رسد. نترس. اگر ترسي بود پس چرا سر بر بالشتکي از شن گذاشته ؟ پس چرا چکه هاي خون را مي بينم. دوربين مي چرخد. در درون مي گويم که خدا کنه اين لينک همينطوري داغ شده باشه. دخترک تلاشي نميکنه. مي دوني گلوله به قفسه سينه خورده. يکي بر سر خود مي زنه. مي بينم اشک وجودم را گرفته. ياد حرف خامنه اي افتادم که در مورد جانش حرف ميزد. دختر حرکتي ندارد.