وبلاگ :
رهاتر از پرنده
يادداشت :
.
نظرات :
220
خصوصي ،
1989
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
پروين
صدايي در پس زمينه فرياد ميزنه دستتو اينجا فشار بده. فکر مي کنم اين صدا دوره. ياد زنجير انساني مي افتم که با شوق از تجرش تا اقسريه بود. چه قدر اون خنده ها دوره. صورت دختر تغييري مي کند. چرا به نظر من اين دختر وطنمه؟ چرا احساس مي کنم نمي خواد چيزي بگه فقط داره نگاه مي کنه. لحظه بعد احساس مي کنم وجودم آتش گرفت. چرا؟ قطرات خون را که مي بينم تنم مي لرزه. دستهايم مي لرزه. ياد يک مشت احمقي مي افتم که براي حرف خامنه اي گريه کردند. کساني که با من و دختر چهار رديف حفاظتي فاصله دارند. صفحه تار شده. نمي دونم من گريه مي کنم يا اين فيلم تخيليه/ نفسم بالا نمياد. نمي خواهم نفس بکشم. براي چي قلب من بايد بزنه ولي قلب اون نه؟ خواهرم مي دونم برابري مي خواستي. ولي مگر من مرد مرده بودم که تو خود را سپر گلوله کردي.؟؟ خواهر شهيدم عزت وطنم من وطن را در چشمان تو ديدم. شايد که مزدور بر روي نورت پارچه سياهي کشيد. ولي من دامانش را به آتش چشمت مي سوزانم.
روحش شاد " ندا" ي عزيز