• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + همان 
    امروز رفتم توي يکي از باجه هاي روزنامه فروشي . مردم ازدحام کرده بودن و داشتن روزنامه مي خريدن . ما هم بعد نود و بوقي اومدين اداي روزنامه خونها رو در بياريم ويه روزنامه اعتماد ملي و سيه مجله سينما خريديم. وقتي اومدم پولشو حساب کنم يه دفعه ديدم يه مرد يوغور کنارم وايستاده و داره به طعنه به روزنامه فروش - که اونم چيزي شبيه اين اطلاعاتي ها بود - مجددا پيروزي دکتر احمدي نژاد رو بتون تبريک ميگم . سايه فقط سايه ايشون . بعد طرفشم با لبخندي عاشقانه بهش گفت ممنون آقا . کرتيم . يارو باز گفت : ميدونيد که من تو مخابراتم . امروز يه جوجه ايي داشت قد قد مي کرد و از موسوي حرف ميزد مالوندمش بهم و بردمش اونجا که عرب ني مينداخت . حالا هي تک نگاهي هم گاهي به من مينداخت . تا اومدم پول رو حساب کنم کلي اين عوضي جاده قبرستونشو رفت .