• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    هنگامي که عشق به شما اشارتي کرد...از پي اش برويد...
    هرچند راهش سخت و ناهموار باشد...
    هنگامي که با بالهايش شما را در بر ميگيرد...تسليمش شويد...
    گرچه ممکن است تيغ نهفته در ميان پرهايش..
    مجروحتان کند...
    وقتي با شما سخن مي گويد...باورش کنيد...
    گرچه ممکن است صدايش روياهايتان را پراکنده سازد...
    همان گونه که باد شمال...باغ را بي پر ميکند...
    زيرا عشق...
    همان گونه که تاج بر سرتان ميگذارد...
    به صليبتان مي کشد...
    همان گونه که شما را مي پروراند...
    شاخ و برگتان را هرس مي کند...
    همان گونه که از قامتتان بالا مي رود ونازک ترين شاخه هاتان را که در آفتاب مي لرزند..نوازش مي کند...
    به زمين فرو ميرود و ريشه هاتان را که به خاک چسبيده اند..مي لرزاند...

    عشق...
    شما را همچون بافه هاي گندم...براي خود دسته ميکند...
    مي کوبدتان تا برهنه تان کند...
    سپس غربالتان ميکند تا از کاه جداتان کند...
    ورزتان مي دهد تا نرم شويد...

    آنگاه شما را به آتش مقدس خود مي سپارد...
    تا براي ضيافت مقدس خدا...
    ناني مقدس شويد...

    (جبران خليل جبران)