وبلاگ :
رهاتر از پرنده
يادداشت :
.
نظرات :
220
خصوصي ،
1989
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احسان مهديان
سلام شاياي عزيز
اين روزها گاهي فکر مي کنم که اگر نتوانم مثل ليلا و شراره و باران و ليلا و فاضل و احسان و .... و يک دست آدم هاي دوست داشتني و قلم به دست خشن که حتي به شعر هم باج نمي دهند به دنيا و پيرامونم نگاه کنم پس چطور اين همه اغتشاش و توهم و انگاره را ببينم؟بايد خودم يک دريچه بسازم از آنان بهتر اما کو دست تواناي نجار پيري که در "خانه دوست کجاست" قدم به قدم مي گفت اين پنجره ها را من درستش کردم اما جايشان خالي بود و با درد مي گفت بردند شهر و فقط پنجره ها را بردند و نمايش مي دهند !!
من از ماندگاري براي نمايشگاه ها براي توريستها و براي کساني که پول مي دهند تا با حقارت به ما با ديد گلادياتورها نگاه کنند و ما براي بايد ماندگاري و زنده بماني بکشيم نفرت دارم. اين نفرت حداقل نگاهي به اين وسعت مي خواهم وگرنه کم مي آورم . اين روزها که ايسنا بر طبل شعر ساده مي کوبد بايد چنان بر ضد شفافيت و وضوح شوريد که نتوانند با اين کلمه ها بر ما بنشينند و نان بليسند .
شعر چيزي نيست که ما به ساده و پچيده جدا کنيم شعر تمام جهان شاعر در لحظاتي ست که دارد با همه داشته ها و نداشته ها و آرزوها و مزاحمت ها و دربدري ها و مستاجري ها و عاشقي ها و عرفان و لوس بازي ها و دزدي ها و پاکي و نزول ها و فقر و فحشا و رشوه و گل و مرگ و بيماري و سلامتي و ورزش و آسفالت و تصادف و شکستگي و جنگ و حسادت و رفاقت و ميهماني و عروسي و عزا و جديت و طنز و تمسخر و گريه و خنده و عقل و جنون....را جلوي چشمش مي آورد.
اين ها روال نو آوري و چينشي ست که حضرات منتقدين هنوز چشمشان به آن نخورده . گيج گاهيست که تا با خبر شوند تو از آن رد مي شوي!
يکروز که باران مي گفت رقص ماهي توي تنگ آب به خاطر اين نيست که ما از آن خوشمان بيايد او دارد زندگي اش را مي کند و اين ماييم که چيزهايي براي آن ساخته ايم .
بياييد خوانش کنيم آنقدر که درک زيبايي شناختي جهان معاصر از يک سو نگري وحشتناکي که گريبان شعر خوان هاي تنبل و راحت طلب را گرفت برگردد.
هنوز خيلي ها سهيل محمودي و کاروان شعر و موسيقي را به نان شب ترجيح مي دهند.بله ! بگذار ايسنا آنان را بشورد و مطهر کند اما اي زمين من که مي دانم تو مي چرخي! من به ماندگاري فکر نمي کنم. مي خواهم اگر چه کوتاه - کوچک ، خودم باشم و با اين شعر تمام شوم! با احترام . احسان مهديان هجوووووووم[بدرود]