• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سكوت 

    روزها مي گذرد و پرنده عزيز من گويي ديگر قصد بازگشت ندارد. آسمان غريبانه عشق من را از من ربود و روياي آفتاب بس کوتاه بود. زيباي عزيزيم، در يادم ماند و زمستان بي او رنگي از سياهي در خاطرم به يادگار مي گذارد تا در خاطرم بماند آخرين لحظه هاي وداعش را. ديگر آسمان هم با من غريبه است. فرشته روياهاي من همچون پرنده اي راه به سويي ديگر نهاد و قلبم را براي هميشه در کوله باري از غم و درد مدفون کرد. يادش هميشه اشک را در چشمانم جاري خواهد ساخت، چشماني که بي گمان راهي دراز تا تاريکي مطلق ندارند. ياد زيبايي هايش هميشه مرا در غمخانه اي که ديگران بنا نهادند حبس خواهد کرد. اما من و تو را قراري بيش از اين بود که دنيا بتواند بينمان فاصله اي بسازد. در خاطرم جاودانه مانده اي. در خاطرم جاودان خواهي ماند و آسمان بي ما بر آرزوهاي ديگران آفتاب خواهد پاشيد. اما در خاطرم به ياد خواهم آورد عهدي که با تو بستم و هرگز نخواهم شکست، تا لحظه پايان. زيباي عزيزم کوله بار خستگي ها را بر شانه هايم مي گذارم و در امتداد کوچه هاي شب مرگ را به انتظار مي نشينم و خورشيد را که مدتهاست غروب کرده است و بر آسمان ابريم نمي تابد را به ديگران هديه مي کنم. يادت و خاطراتت هميشه در قلبم جاودانه مرا به سوي پايان استوار مي سازد که بي تو دنيا با تمام زيبايي هايش نازيباست.