در چشمانت متولد شدم و در نگاهت متوّفي ... آه که يـُحيي و يـــــُميت چشمان تو ..با ما چه کرد ...اينک اين من در آستانه ي چشمان تو کنيزکي مملوک که (ما مـــــَلَکت ايمانهم ) را در صحيفه ها برايش مقـــــّدر نموده اند ... از خود بيخود و در تو جاري ام .. خاشعانه ترين تجسّم انسانيت در پيشگاه چشمان تو ... خاضع ترينم به تولاي مهر تو ... تضرعم را ميبيني و پاسخم نميدهي ... و دلهره هايم هر آيينه بيشتر ميشود ..