• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام منون بابت پيغامتون


    ديگر به خلوت لحظه‌هايم عاشقانه قدم نمي‌گذاري،
    ديگر آمدنت در خيالم آنقدر گنگ است که نمي‌بينمت.
    سنگيني نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام .
    من مبهوت مانده ام که چگونه اين همه زمان را صبوررانه گذرنده اي؟!
    من نگاه ملتمسم را در اين واژه ها پر کرده ام که شايد ....
    ديگر زبانم از گفتن جملات هراسيده است.
    و دستهايم بيش از هر زمان ديگر نام تو را قلم مي زنند .
    و در اين سايه سار خيال با زيباترين رنگها چشمهايت را به تصوير مي کشم
    نگاهت را جادويي مي کنم که شايد با ديدن تصوير چشمهايت جادو شوي .
    تا به حال نوشته بودم ؟
    به گمانم نه !
    پس اينبار برايت مي نويسم که :
    دست نوشته هايت سر خوشي را به قلبم هديه مي کنند .
    مي‌خواهمت هنوز ؟؟؟

    بده دستات رو به دستم تا با هم کلبه بسازيم
    کلبه اي پر از من و تو از من و تو ما بسازيم
    دور بشيم از همه مردم واسه درد هم بميريم
    با ستاره ها بخوابيم با ترانه جون بگيريم
    کلبه اي اندازه عشق باغچه اي و حوض و گلدون
    سر تو باشه روشونم مثل ليلا مثل مجنون
    تو باشي باباي گلها من باشم مادر بارون
    من واسه تو واسه من کلبه اي ميخوام
    که تو باغچش پر باشه از ياسمن
    حياطشم سر تاسرش باشه چمن
    فقط واسه تو فقط واسه من ...
    تو کلبمون خدا باشه خوشبختيمون قدر تموم آسمون
    صاف و بي انتها باشه .................................