• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    51   52   53   54   55    >>    >
     

    سلام دوست من شاياي عزيز


    من خيلي گم شدم شما را نديدين!!

    جهانم را گذاشتم در گلداني که ندارم
    ودرآن تف کردم
    هنوز چيزهاي زيادي هست که به خوابم نيامدند
    هنوز کارتن هاي زيادي بچه گي ام را پر ميکند
    هنوزخواب تازه اي به چشمانم نيامده
    اعتراف مي کنم چيزي که به دندانم معنا داد
    لبهاي تو هستند
    هميشه منتظر نظرات زيبا و مسئولانه ي ات هستم آرزوي موفقيت برايتان مي نمايم .
    تا بعد هجوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم[بدرود]

    درضمن خوشحالم که به روزي شايا جان

    سلام عزيز

    دقيقا بعد يک ماه و يک روز ، به روزم...

    با مطالبي مختلف شامل:

    1- دو شعر که يکيش خيلي تازه است

    2- خبر دقيق حضورم در نمايشگاه کتاب

    3- طرح حجاب!!

    4- يادي از يعقوب يادعلي

    5- شعري که اجراست

    و البته اسطوره من

    «ديه گو آرماندو مارادونا»

    6- کمک طلبي براي کارگاه تهران!!

    7- مدهاي ادبي و حرفهايي براي

    فروغ و سهراب

    8- و حرف هايي درباره خط قرمزها در شعر...

    منتظرت هستم

    منتظر حرفهايت...

    سلام

    قلمت پايدار

    + صهبا 
    سلام شايا جان بعد از مدتها اومدم سراغ اينترنت و گفتم سري بهت بزنم ديدم براي متولدين دي ماه شعر سرودي منم دي ماهي هستم و بابت اين شعر زيبات تشکر مي کنم کلي دلم برات تنگ شده اميدوارم بتونيم باز هم با هم حرف بزنيم راستي دوباره داري دايي ميشي هااااااااااا به هر حال برات آرزوي خوشبختي دارم

    سلام نازنين

    در شادي بسيار غم انگيزي ياريم کن . شادي براي تولد خاکي کسي که سالهاست افلاکيست. بخندم يا بگريم؟

    + سعيدي راد 
    سلام بر شاياي عززيز...
    سر بزن به من بي معرفت...
    سلام كارت خيلي قشنگه و همينطور شعرات.... موفق باشي

    سلام منون بابت پيغامتون


    ديگر به خلوت لحظه‌هايم عاشقانه قدم نمي‌گذاري،
    ديگر آمدنت در خيالم آنقدر گنگ است که نمي‌بينمت.
    سنگيني نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام .
    من مبهوت مانده ام که چگونه اين همه زمان را صبوررانه گذرنده اي؟!
    من نگاه ملتمسم را در اين واژه ها پر کرده ام که شايد ....
    ديگر زبانم از گفتن جملات هراسيده است.
    و دستهايم بيش از هر زمان ديگر نام تو را قلم مي زنند .
    و در اين سايه سار خيال با زيباترين رنگها چشمهايت را به تصوير مي کشم
    نگاهت را جادويي مي کنم که شايد با ديدن تصوير چشمهايت جادو شوي .
    تا به حال نوشته بودم ؟
    به گمانم نه !
    پس اينبار برايت مي نويسم که :
    دست نوشته هايت سر خوشي را به قلبم هديه مي کنند .
    مي‌خواهمت هنوز ؟؟؟

    بده دستات رو به دستم تا با هم کلبه بسازيم
    کلبه اي پر از من و تو از من و تو ما بسازيم
    دور بشيم از همه مردم واسه درد هم بميريم
    با ستاره ها بخوابيم با ترانه جون بگيريم
    کلبه اي اندازه عشق باغچه اي و حوض و گلدون
    سر تو باشه روشونم مثل ليلا مثل مجنون
    تو باشي باباي گلها من باشم مادر بارون
    من واسه تو واسه من کلبه اي ميخوام
    که تو باغچش پر باشه از ياسمن
    حياطشم سر تاسرش باشه چمن
    فقط واسه تو فقط واسه من ...
    تو کلبمون خدا باشه خوشبختيمون قدر تموم آسمون
    صاف و بي انتها باشه .................................

    + تارا 

    شعرت خيلي مسخره است بده تو مهدكودك بخونن.

    + روشنك 

    وبلاگ خيلي خوب دارين

    + پرند الوند 

    سلام

    هميشه سلام

    سروده ي خرداد زيباست

    از اون زيباتر سروده ي ارديبهشت شما بود

    + مليحه 

    سلام شايا جان ، بسيار زيبا بود . ممنون از شعرهاي قشنگت.

    سلام آقاي تجلي . خسته نباشيد .

    ممنون از حضورتون در وبلاگ ناصريا .

    خوشحالمون كردين .

    موفق باشيد

     <    <<    51   52   53   54   55    >>    >