در هجای رفتنت
دل به هیچ واژه ای نبسته ام
باز هم فقط تویی
که می پرستمت
دارایی بی هیچ سوال من!
آنگاه که می آیی
_ درشبانِ تیره و تاریک _
دلگیر از خورشید
به تو اقتداء خواهم کرد
دیگه هوامُ نداری
این روزا چه زود بهت بر می خوره نمی دونم که باید چیکار کنم
دیگه این روزا هوامو نداری این روزا پنهونی گریه می کنی
چی شده ابریه آسمونِ تو؟ هستی و انگاری نیستی پیش من
چقد این روزا بهونه گیر شدی نکنه دلت هوایی شده باز
این روزا سهم من از چشمای تو آخه من چی کم گذاشتم واسه تو
|
|
نمی دونم که دلت از چی پُره اخلاقت مدّتیه همینطوره
هوای اشکِ چشمامُ نداری تو که حالِ خنده هامُ نداری
کی شکسته دلِ مهربون تو؟ آخه من چیکار کنم بدونِ تو؟
نکنه از من و دل تو سیر شدی بگو که به عشقِ کی اسیر شدی
یه بغل غصه و دلواپسیه که حالا قسمتِ من بی کسیه |
انفجار و آتش و دود ...
باز دوباره اتفاقی، داره تو هوا می افته
داره باز دوباره بمبی، بی سر و صدا می افته
توی روزنامه می خونی: انفجار و آتش و دود ...
آدم انگاری دوباره، یاد کربلا می افته
بوی پیراهنِ سوخته، بوی تاول، تنِ سوخته
بدنای تیکه پاره زیرِِ دست و پا می افته
خونه تو هجومِ پاییز، خونه زیرِ بارِ آوار
توی حوضِ خونه عکسِ اشکِ ماهیا می افته
داریم عادت می کنیم ما، به صدای بمب و آتش
داره تویِ گوش دنیا این صداها جا می افته
حالا موسیقی موشک، حالا موسیقی راکت
تندیس خشم و خشونت، داره از هوا می افته
خونه تو هجومِ پاییز، خونه زیرِ بارِ آوار
توی حوضِ خونه عکسِ اشکِ ماهیا می افته
اتفاقی نمی افته
می شنوی که اتفاقی نمی افته، اشتباه شده، اینجا هر اشتباهی بی دلیل اتفاق نمی افته
باورت نمی شه دارن دل ما رُ خواب می کنن، با قصه ای که هرگز گذرش به کلاغ نمی افته
می شنوی که اتفاقی نمی افته، سایه ی لاله به داغی نمی افته
آسمونا آبی و مزرعه سبزه، گذر ملخ به باغی نمی افته
وقتی که میونِ این کوچه ی بن بست چاه می کنیم، تا انتها رسیدن غیر ممکن ترین خیالاته
ما با این که می دونیم، آخر قصه مرگ می رسه، امّا هنوز دلامون دلخوش این همه محالاته
می شنوی که اتفاقی نمی افته، سایه ی لاله به داغی نمی افته
آسمونا آبی و مزرعه سبزه، گذر ملخ به باغی نمی افته
حالا که نمی تونی این همه سنگُ آینِه بشکنی، پس شیشه ی دلت رُ، با دلِ سنگِ آینِه ها بشکن
حالا که نمی تونی این همه بغضُِ صاعقه بشی، دریا ترین غمت رُ مثه یک قطره بی صدا بشکن
می شنوی که اتفاقی نمی افته، سایه ی لاله به داغی نمی افته
آسمونا آبی و مزرعه سبزه، گذر ملخ به باغی نمی افته
شایا تجلی 12/12/1384 3/3/2006 2/2/1427
شایا تجلی ::
جمعه 84/12/12 ساعت 11:52 عصر
نوشته های دیگران ()