ساعت 20:30 روز یکشنبه 7 تیر 1360 ، تعدادی ازشخصیت های مختلف کشور ( نمایندگان مجلس، هیأت دولت ، قوه قضاییه و...)
به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه تهران وارد شدند.
در زمان قرائت قرآن کریم تعدادی دیگراز اعضاء حزب از جمله شهید بزرگوار آیة الله دکتر بهشتی وارد جلسه شدند.
پس از پایان قرائت و اعلام برنامه، آیة الله بهشتی آغاز سخن نمود. بحث روز درباره تورم بود.
اما عده ای از اعضاء خواسته بودند که راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود.
شهید بهشتی سخنانش را با این جملات آغاز کرد:
"ما باردیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.
تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند انتخاب شوند."
این آخرین سخنان آن بزرگوار بود که از لبان حقگوی ایشان بیرون تراوید.
ناگهان برقی جهید و نوری خیره کننده و صدایی مهیب برخاست، زمین تکان سختی خورد و دیوارها به شدت لرزید.
گویی زلزله به پا شده است، در کمتر از ثانیه ای از سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جز تلی از خاک چیزی نماند
بیش از هفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب، زیر خروارها خاک مدفون می شوند.
عامل بمب گذاری فردی نفوذی به نام محمدرضا کلاهی بود که خود جزء نیروهای خدماتی حزب به حساب می آمد و پس از انفجار موفق به فرار شد.
بخشی از پیام امام خمینی(ره) در رابطه با این ترور
ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، گروهی را از خلق گرفتند که ازخدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند.
گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود،
دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بی گناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟
جز آن که شما با اسم خلق، از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب می باشید.
پرواز
عدالتِ گنگى است
که در امتدادِ بالهاى تردید گم شده است
و پرندهها
حنجرههایى
که بىوساطتِ طنینِ آسمان
در میانِ واژههایى غریب
پا گرفتهاند.
آغاز نمىشویم
تمامِ گلوها
به انتظار نشستهاند
دستى
به کاوشِ شکستههاى قلبِ ما
برخاسته است.
ما امّا هنوز
ترانهاى نچیدهایم
شاخهها خالیند
پرندهها رفتهاند
و پرواز
هنوز هم
عدالتِ گنگى است !
از کتاب کاشکی پرنده پر نداشت
اشتباه شده
مىشنوى که اتّفاقى نمىافته، اشتباه شده
اینجا هر اشتباهى بىدلیل اتّفاق نمىافته
باورت نمىشه دارن دل ما رُ خواب مىکنن
با قصّهاى که هرگز گذرش به کلاغ نمىافته
مىشنوى که اتّفاقى نمىافته
گذرِ لاله به داغى نمىافته
آسمونا آبى و مزرعه سبزه
هجومِ ملخ به باغى نمىافته
وقتى که میونِ این کوچهى بنبست چاه مىکنیم
تا انتها رسیدن غیرممکنترین خیالاته
ما با اینکه مىدونیم آخر قصّه مرگ مىرسه
امّا هنوز دلامون دلخوش اینهمه محالاته
مىشنوى که اتّفاقى نمىافته
گذر لاله به داغى نمىافته
آسمونا آبى و مزرعه سبزه
هجوم ملخ به باغى نمىافته
حالا که نمىتونى این همه سنگُ آینه بشکنى
پس شیشه دلت رُ با دلِ سنگ آینهها بشکن
حالا که نمىتونى این همه بغضُ صاعقه بشى
دریاترین غمت رُ مثه یک قطره بىصدا بشکن
از کتاب چهارعروسک ولگرد
در مورد درخت، بر اساس میوه هاش قضاوت می کنم نه برگهاش..
مراقب باشید، همیشه هستند کسانی که زندگی ما را به بازی بگیرند..
شایا تجلی
شایا تجلی ::
جمعه 87/4/7 ساعت 1:0 صبح
نوشته های دیگران ()