• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هيچ ميداني اي مرد ... وقتي به قداست چشمانت ضريح نياز را پنجه ميزنم ...تمامي من شور دل انگيزي ميشود جاري در عمق آن نگاه ... و وقتي عشقم را خالصانه به مقدم مبارک حضورت پيشکش ميکنم ؛ تاج حوايي خويش را بر عشق تو مينهم .. ونردبان ملکه بودنم را تا مرز بندگي و بردگيت تنازلي طي ميکنم . که تمامي انچه را در احساس نهفته دارم نثار قدم هايت در روزگارم کنم ... همه عمر زليخا وار در وفاي تو چشم بر اغيار بسته و خود را در حصارِ وابستگيم به تو... محصور ميکنم .. گويي که در زمين مخلوق ديگر جز تو خلق نشده ... شهرزادي ميشوم در شبهاي شمع و شور و شراب چشمانت .. عشق تو هاله اي ميشود بدور احساسم و بازوانت قلعه اي تنومند که غريبه اي را به آن راه نيست ...و من امنيت گمشده ام را در آغوش تو جستجو ميکنم ... در هــُرم نفس هاي تو مذاب ميشوم و تمامي وقارم به تاراج ميرود ..وقتي لبانم آن ارغواني مستي آفرين ؛ را سر ميکشد ... وجاري ميشود در رگهايم .. و ادغام ميشوي در پيچک پيکرم .. گويي که تمامي روزنه هاي بين ما را خامه اي از عشق پـُر کرده باشد ... مست ميشوي ..مست ميشوم .. و ترسي از خماري فردايش نيست ...