• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    در سکوت لبهاي توکدامين عشق بر شاخسار نشسته است که دنياي من، انتظار را اين چنين رعايت مي کند!در برهوت بي حرفي چه ستمگرانه خلوت گزيده اي ....و من در هياهوي ناگفتن هاي تو جسارت زيستن را از دست داده ام....حرفي نمي زني...و دشنه ي سکوت بر گلوي ترانه ام زخم مي کارد!.....

    اي دير آشنا! بر ناتوانيِ امروزهاي من خرده مگير.....من،توفانِ ديروزهاي غروري سردم که به اميد آرامشِ ساحل تو بر گونه هاي ماه بوسه زدو رامِ چشمهاي تو شد........که دلدادگي را با خطي برجسته بر پيشاني داشتي!.....دستهاي مرا پاسخي بده ترديد هاي فرسوده، با فشاري بي رحم امروز مرا از هم مي پاشد!.....

    اينجا،در مردابِ شنيدن جا مانده ام و تو يک ريز در قاب سکوت زندگي مي کني!....حقيقت لبهاي تو چيست؟اي کاش مي توانستم کليدي باشم براي حرفي ناگهاني! و تو در حبابي بي وزن بالا مي رفتي و از ارتفاع گفتن بر وسوسه ي بي حساب من مي باريدي! ...

    تا پرده هاي ترديد،از تماشاي من کنار مي رفت و قلب تو، با حقيقتي روشن برابرِ قلبم آشکار مي شد!.....مردِ سکوت!قفل لبهاي تو، همسفر خستگي هاي من است .....آنگاه که با معجزه اي شکوهمند لذتِ شنيدن را، در اعترافي شيرين بر من ببخشي و از سکوت هجرت کني!....

    چرا که سالها، در استواي سکوت گذشت...حالا،حرفِ تو عمودي ست استوار بر صحنه ي ترديد! نامِ مرا آغاز کن، بگو! با چشمهاي بسته نيز صداي تو را، بر طرحِ امروزهاي عشق تصوير مي کشم...

    تنهايي مرا بشکن اين بت، فقط با تبرِ لبهاي توست که مي شکند تا سکوتِ پير دوباره جوان نشده،فرياد بزن...