• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    31   32   33   34   35    >>    >
     
    + پروين 

    احمد باطبي:

    تو را به جان عزيزت اينطور نگاهم نکن . نگاهت آتشم ميزند . نفسم را ميگيري ، خفه ميشوم . نگاهم نکن . نگاهت تمام زندگي ام را به آتش ميکشد عزيز .
    يعني چه ؟ خدايا يعني چه ؟ خدايا کجايي پس ؟ چرا هر وقت نيازت داريم ناپديد ميشوي؟ مگر نه اينکه ميگفتي رحمان و رحيمم ، مگر نمي گفتي يار مظلومان ودشمن ستمگرانم ؟ چرا وقت نياز نابينا ميشوي ؟ 30 سال کافي نبود؟ کشتار دهه شصت کافي نبود ؟ کشتار جنگ هشت ساله کافي نبود؟ کشتار 18 تير کافي نبود ؟ چشمت را باز کن ، اگر آزمايشي بود کردي ، اگر مصلحتي بود انجام دادي ، اگر دور انديشي بود داشتي ، امروز ميبيني به اسم تو کشتار ميکنند ، نگذار باور کنم که نماز جمعه رياکاران را بر آسفالت خونين خيابان ، بيشتر از نگاه مظلوم اين دختر دوست داري . هر وقت نيازت داشتم نبودي . من بَد . اين دختر معصوم هم من بودم که راضي شدي در آغوش پدرش جان بدهد ؟ پس اگر فردا وجودت را به ناسزا کشيدم گله نکن . ...
    + پروين 
    ناشناس:
    دختر به دوربين نگاه مي کند. ياد معلم تاريخم مي افتم که مي گفت اين نگاه شيريست که کمرش را شکسته اند. ولي در اون چشم معصوميت مي بينم. يکي به دختر مي گويد نترس. در اين لحظه با وجود اينکه مي بينم لينک بالاترين از مرگ مي گويد برايم مضحک به نظر مي رسد. نترس. اگر ترسي بود پس چرا سر بر بالشتکي از شن گذاشته ؟ پس چرا چکه هاي خون را مي بينم. دوربين مي چرخد. در درون مي گويم که خدا کنه اين لينک همينطوري داغ شده باشه. دخترک تلاشي نميکنه. مي دوني گلوله به قفسه سينه خورده. يکي بر سر خود مي زنه. مي بينم اشک وجودم را گرفته. ياد حرف خامنه اي افتادم که در مورد جانش حرف ميزد. دختر حرکتي ندارد.
    + پروين 
    من اگر برخيزم، تو اگر برخيزي، چه کسي مُهر خموشي بزند، به نداي شرف و آزادي

    به نيروي انتظامي دستور تير نمي دهند، چرا که از سرپيچي سربازاني مي ترسند که خود در ميآن جمعيت آشناياني دارند و در ميانِ محل آبرويي. پس کاشتنِ گلوله‌ي جهل و ستم بر اندامِ‌ مردمانِ اين وطن بر عهده‌ي مزدورانِ بي هويتي مي افتد که دين و شرف به قدرت فروخته اند.

    دخترکي ندا نام، که نه سلاحي در دستانِ نرمِ خويش داشت و نه نارنجکي در جيب، طعمه‌ي گلوله‌ي اراذلي مي شود که پشتشان به حمايت دستگاهِ مخوف و نظارت‌گريزِ امنيتي گرم است. او البته تنها نبود که شمارِ شهداي راهِ آزادي و آزادگي از چند ده انسان گذشته است. ستاد مهدي کروبي شهادتِ اسف‌بارِ اين دخترِ ميهن و باقي معترضين صلح‌طلب را به تمامي هموطنان تسليت مي گويد. به اميدِ آن روز که ستم‌پيشگان در بارگاهِ عدلِ و پيشگاهِ وجدان ملت به سزاي عملِ خويش برسند و طنينِ نداي آزادي در سرتاسرِ ايران بپيچد.

    در اينجا قسمت‌هايي از يادداشت‌هاي وبلاگ‌هايي را که به اين فاجعه انساني پرداخته اند مي آوريم.



    + پروين 

    حنا: آمدم که بگويم زنده ام ولي خواهرم کشته شد... آمدم بگويم که خواهرم در دستان پدر مرد.... آمدم بگويم که خواهرم آرزوهايي بزرگ داشت...آمدم بگويم که خواهرم که کشته شد سرش به تنش مي ارزيد... که مثل من دوست داشت روزي موهايش را به دست باد بسپارد ..... که مثل من "فروغ" ميخواند و دلش ميخواست آزاد زندگي کند و برابر .... و دلش ميخواست سرش را بالا بگيرد و بگويد:" ايرانيم".... و دلش ميخواست روزي عاشق مردي شود که موهاي آشفته دارد ...و دلش ميخواست دختري داشته باشد که گيسوانش را ببافد و برايش در گهواره لالايي بخواند....

    خواهرم مرد از بس که جان ندارد.... خواهرم مرد از بس که ظلم پاياني ندارد.... خواهرم مرد از بس که زندگي را دوست داشت.... و خواهرم مرد از بس که مردم را عاشقانه دوست داشت.

    خواهرم عزيزم کاش وقت رفتن چشمانت را ميبستي...آخر آخرين نگاهت جانم را ميسوزاند.... خواهرکم بخواب.آخرين خوابت شيرين...

    + پروين 
    " ندا " ، نداي آزادي سر داد . خود آزاد شد و ما در اسارت مانديم .
    روحش شاد . لعنت خدا بر عاملينش .

    باسلام و عرض ارادت

    با يک ترانه ي جديد به روزم و منتظر قدم هايتان[گل]

    خداي کشتار ديروز فرمان قتل عام ميليونها خش و خاشاک را صادر کرد و امروز خود شاهد بودم کفتارهاي به خون تشنه خداي کشتار با زنان وکودکان و ميليونها ايراني پاک نهاد چگونه ددمنشانه و وحشيانه رفتار مي کنند.
    الان که اين کامنت را مي نويسم هنوز تصوير حمله مزدوران لبناني به مردم را که با زنجير و ميله هاي آهني برش خورده با چوب هاي ميخ دار به مردم و زنان و کودکان حمله کردند و چند تن از آنان در کنار من به وضع فجيعي زخمي شدند نمي توانم فراموش کنم
    خدايا اميد به ميارزه با ظلم وستم را در دل اين ملت زجر کشيده در طول تاريخ نا اميد مگران
    اي اهورا مزداي بزرگ ودانا تو را به تمام آفريده هاي پاک و انسان سازت سوگند مي دهم ريشه اين ظلم وجور و جرسومه فساد را
    از ريشه بخشکانمردم چيز زيادي نمي خواهند
    کمي آزادي - آرامش - صداقت -اميد به آينده

    مرگ بر ديکتاتور
    مرگ بر رهبر فاشيستي اسلامي
    مرگ بر رئيس جمهور دروغگوي فاسد
    مرگ بر شوراي نگهبان فاسد
    مرگ بر بسيجيان کفتار صفت
    مرگ بر نيروهاي مزدور لبناني
    پاسخ

    من هيچ وقت با مرگ موافق نيستم

    سلام عزيز

    ممنونم

    + پروين 

    رفسنجاني رو که هي بردش بالا و بعدم يه دفعه انداختش رو زمين .

    اونجا كه كه ايشون شروع كردن از نقص عضو خودشون گفتن در لحظه اول صداي خنده اومد و بعد گريه .

    من نيز خنديدم . برادر من هم جانباز جنگ است . پدرم نيز جانباز جنگ است و خودم هم زماني كه برعليه شاه توي خيابونها ميرفتم شعار بدم ده ها بار گلوله از بغل گوشم عبور كرد . من اون همه خطر ها را به جان نخريدم كه شما بر مسند قدرت تكيه دهيد و به اجبار خودتان حكومت كنيد. پس ما هم بايد بگرييم . اگر شما از نقص عضو خودتان مي گوييد جامعه كه به كل فلج است . از هر لحاظي كه بگوييد فلج است . يدالله فوق ايديهم

    + پروين 

    سهام عدالت بد ترين توهين به يك ايرانيست .

    سلام

    درود بر شما

    من مطمئن هستم اگر رييس جمهور فرم بلند MMPI رو انجام بدن بدون نياز به هيچ مصاحبه ايي اختلال شخصيت ، اختلال در روند تفكر و ادراك ، انواع هذيان ها و توهم ها ، آنتي سوشيال ، خودبزرگ پنداري ، انگيزه هاي ديگر آزاري ، رفتار هاي تدافعي ، دروغگويي و انكار آن ، عقده هاي دوران كودكي ، كمبود ها و نقصان هاي عاطفي ، و ... مشخص مي شود . حتي وضوح بدون اين كه اين تست هم اجرا بشه ، ميشه گفت نمودار پروفايل ايشون در همه معيار هاي باليني خودش رو به خوبي نشان خواهد داد . متاسفانه حقيقت تلخ است . او روانپريش خظرناكي است . و ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد .

    وحرفهاي خودش را مي زند

    شاعر هميشه دغدغه دارد دغدغه اي مادرانه

    وكاش محكي براي عيار حرفها بود

    بس که شستيم به خون‌آب جگر جامه جان
    نه از او تار به جا ماند و ته پود اي ساقي
    + يه معلم ساده 

    سلام .

    من وبلاگ ندارم . ولي تو اينترنت به وبلاگ ها سر ميزنم . اين انفاقات و حوادث رو که مي بينم واقعا تاسف ميخورم .

    يادمه تو تبليغات آقاي احمدي نژاد به سهام عدالت اشاه ميشد و اينکه فاصله طبقاتي چقدر کم شده و تورم به 15 درصد رسيده .

    ميخواستم در رابطه با همين سهام عدالت و فاصله ي طبقاتي که آقاي احمدي نژاد براي تبليغ استفاده ميکرد يه ماجرايي رو تعريف کنم . اگه خواستيد ميتونيد تو وبلاگتون هم استفاده کنيد .

    يه روز بود که اعلام کرده بودند که سهام عدالت رو تو بانک ها ميدن و مبلغ ان هم 80 هزار تومان است . داشتم به روستايي ميرفتم که اونجا معلم بودم . که ديدم يه زني از روستاي دور افتاده اي به شهرمون اومده و البته من اين زن رو يه بار تو اون روستا که معلم بودم ديده بودم و ميشناختم . و ميدونستم که فاصله روستاشون تا شهر ما حدود يک ساعت و خورده اي فاصله هست . هنوز سوار ماشين نشده بودم که اون زن رو ديدم که داره از چند نفر درخواست ميکنه که يه پولي بهش بدن تا بتونه خودش رو به روستاش برسونه . وقتي متوجه من شد فوري به طرفم اومد و منم از ماشين پياده شدم . به راننده گفتم کمي صبر کنه .

    ازش پرسيدم اينجا چيکار مينه و چرا به اين وضع افتاده .

    گفت با اين سه بار هست که تو روستامون ميگن که سهام عدالت ميدن و من هم که تو خونمون به غير از بچه ها کسي رو ندارم که بياد و سهم ما رو بگيره . اين روزا هم به خاطر خشکسالي هيچ پولي برامون نمونده و در فقر کامل به سر ميبريم . دوبار قبل از اين نتونستيم به خاطر نبود وسايل ارتباطي اطلاع درستي از دادن سهام عدالت بگيريم . در هر بار 20 هزار تومان از همسايه ها جمع کرديم تا بعد از گرفتن سهام بهشون بديم . که هر چي از بقيه اش موند رو خودمون برداريم . ازش پرسيدم سهم سهام عدالت شما چقدر هستش گفت کلا سه نفريم سه تا 80 که نميدونم چقد ميشه . بهش گفتم 240 هزار تومان ولي تو خونه 5 نفريم اين رو براي 5 نفر استفاده ميکنيم .

    ميخواستم از اين سهام براي بچه هايي که مدرسه ميرن وسايل بخرم که با اين دفعه که 40 هزار تومان از همسايه ها قرض کرده بودم تا کمي وسايل رو که بچه ها احتياج داشتن رو الان بگيرم . که تمام پول رو ازم دزديدن . نميدونم اين شهريا 40 هزارتومان ما روستاييها به چه دردشون ميخوره که منو اينطوري به دردسر انداختن . نه تونستم وسايل بخرم نه پولي برام مونده به روستا برگردم . تازه به همسايه ها هم مقروض شدم الان تا اينجا 80 هزار تومان از سهام رو بايد به اين قرضام بدم . تازه اين دفعه از تلفن مخابرات دو روستا اون ورتر استفاده کرديم يعني با موتور تا اونجا رفتيم تا به بانک زنگ بزنيم که خودشون گفتن امروزه ولي اومدم ديدم نيست . . الان هم از چند نفر ژول خواستم تا برگردم همه فكر ميكردن كه من گدا هستم و دارم با اين حرفا گدايي ميكنم . الان سه ساعت بود كه منتظر مونده بودم تا شايد يه آشنا از روستاي خودمون يا روستاهاي اطرافمون باشه كه از اونا قرض بگيرم كه ديگكه از غريبه چيزي نخوام . كه سه ساعت گذش و كسي رو ژيدا نكردم . تا اينكه همونطور كه ديديد از چند نفر ژول ميخواستم كه خدا رو شكر شما سر رسيديد . . با ديدن شما بال در آوردم .

    منم تقريبا 100 هزار همرام بود كه خواستم همش رو بهش بدم كه قبول نكرد و گفت فقط به اندازه اي كه به روستا برسم .

    منم بهش اصرار كردم كه نصف ژول رو بهش بدم كه ايندفعه نگهدارد و از همسايه ها قرض نكند . چون قرضش زياد ميشد . من كه از خودم مطمئن بودم ديگه به چشمش نميخورم الكي بهش گفتم قرضم رو يه روزي ميام از خونتون ميگيرم كه خيلي هم خوشحال شد .

    يه دفتر براي جايزه به بچه هاي كلاس خريده بودم كه 20 هزار تومان يواشكي توش گذاشتم و گفتم اين دفتر رو من اضافه گرفته بودم ولازمش ندارم ببره خونشون . كه خدا رو شكر اونجا متوجه نشد . منم خيلي زود خوش و بش و رو تموم كردم و خداحافظي كردم ولي وقتي سوار ماشين شدم و را افتاديم كه متوجه شد و من هم باي باي كردم و از اونجا دور شدم .

    اين ماجرا رو براي اين تعريف كردم كه بگم با يه بار در سال سهام كه اسم عدالت روش گذاشتن رو بايد اسم سهام صدقه ميذاشتن .

    با اين همه گروني كه به وجود اومده اين صدقه درمون كدوم دردشون ميشه . و بقيه اش رو هم خودتون ميدونيد من زياد توضيح نميدم.

    اميد وارم كه ايران هميشه سبز باشه

    خداوند حافظ شما و پشتيبان رهبر تا بدست آقايمان برساند اين علمدار پرچم عشق...
    خوني در رگ ماست هديه به رهبر ماست....
     <    <<    31   32   33   34   35    >>    >