با سلام و عرض ادب
دوباره زيبايي در ترانه هاي شما موج ميزند
موفق باشيد
چه انتظار عجيبي
عجيب تر که چه آسان
نبودنت شده عادت
چه بيخيال نشستيم
نه کوششي نه وفايي
فقط نشسته و گفتيم
خدا کند که بيايي
سلام ...
جالب بود ...
جملاتتون خيلي قشنگ بود ...
به ما هم سر بزنيد لطفا منتظرم ...
يا علي ...
سلام دوستاي خوبم!
لازمه به اطلاعتون برسونم که وبلاگ « مديران هزاره سوم »، وبلاگ علميو تخصصي در زمينه مديريت، با رويکردي جديد به اين دانش، در خدمت علاقه مندان دانش مديريته:
http://3rdmillemgr.parsiblog.com
سلااام من آپيدم
خوشحال ميشم سر بزني
سلام...
خيلي زيباست شعرهاتون و به دل ميشينه.
موفق باشي.
راستي يه شعر با عنوان چشماي خواستني گفتيد شما؟
خاك تو سرت يا همش انشا مينويسي (سبك مسخره نيما) يا شعراي مذهبي
شاعر ميخواي فقط مريم حيدر زاده...
مطلب زيبايي بود ... احسنت....
در آن زمان كه فصاحت و بلاغت در ميان عرب پر محتوا بود ، اولين آيات قرآن كه سرشار از بلاغت و فصاحت بود بر محمد فرود آمد .
و آنگاه مي گويند : محمد رسول خدا نيست .
چگونه كسي امي باشد و فصيح سخن گويد .
مي گويند : قرآن از محمد است نه خداوند.
چگونه كسي امي باشد و قرآن فصيح را به ميان آورد ژس از خداست اين پيام الهي ..
يا علي
سلام
خسته نباشيد
شعرتون خيلي قشنگه وب سيار غمگين
اميدوارم لحظاتتون سر شار از شادي باشه و هيچ وقت خنده از ته دل
از وجودتتون رخت برنبنده
«زندگي» / با شدتي وحشيانه و جنون آميز،/ آن چنان که قلبم را سخت به درد آورد، / آرزو کردم اي کاش هم اکنون همچون مسيح، / بي درنگ، آسمان از روي زمين برم دارد. / يا لا اقل همچون قارون ، زمين دهان بگشايد / و مرا در خود فرو بلعد، / اما ... نه، / من نه خوبي عيسي را داشتم و نه بدي قارون را. / من يک « متوسط ِ » بي چاره بودم و ناچار،/ محکوم که پس از آن نيز «باشم و زندگي کنم»./ نه، باشم و زنده بمانم./ و در اين «وادي حيرت ِ» پر هول و بيهودگي سرشار، گم باشم. / و همچون دانه اي که شور و شوق هاي روييدن در درونش / خاموش مي ميرد و آرزوهاي سبز در دلش مي پژمرد، / در برزخ شوم اين «پيداي زشت» / و آن «ناپيداي زيبا» خرد گردم. / که اين سرگذشت دردناک و سرنوشت بي حاصل ماست. / در برزخ دو سنگ اين آسياي بي رحمي که ... / «زندگي» نام دارد! == شريعتي