ای خدا ببین بُریدم، دیگه از هر چی گناهه
ای خدا منم همون که ، عمریه که روسیاهه
این روزا دارم می فهمم ، عمری با خودم چه کردم
حالا اما از ته دل، پُر ِ اندوهه یه مَردَم
مردی که نگاهِ سبزش ، یه نشونه از خدا بود
سومین امام معصوم ، خامس آل عبا بود
اون کسی که عمری جنگید، با گناه و ظلم و بیداد
اون کسی که واسه مردم، بوی پیغمبرُ می داد
اون کسی که با شجاعت ، بیعت یزیدُ رد کرد
جونشُ فدای راهه ، قل هو الله احد کرد
حلقه زد اشک ِ غریبی ، توی چشمای زلالش
بست آقا بار ِ سفر رُ ، با همه اهل و عیالش
با غم غریبی رفتن ، تا به کربلا رسیدن
اونجا که خدا می دونه ، چقده بلا کشیدن
کوفیان اومدن اما ، چشاشون کاسه ی خون بود
توی دستای سیاهشون، خنجر و تیر و کمون بود
نامسلمونا نگفتن ، کاروان پُرَ از امامه
کوله بارشون شمیمه ، خاک مسجد الحرامه
تیغ دشمنی کشیدن ، روی اهل بیت عصمت
لعنتُ الله ُ علیهم ، از همیشه تا قیامت
مونده رو سینه ی تاریخ ، ننگ این جماعت رذل
کمکم کن تا بخونم ، خیلی سخته یا ابوالفضل
انگاری صحنه ی اون روز ، مثله آینه روبرومه
چه جوری بگم بدونید ، که چه بغضی تو گلومه
پسر فاطمه اونجا ، همه هستی شو فدا کرد
رفت و با قیام سرخش ، کربلا رُ کربلا کرد
تا همیشه بر قراره ، خون بهای این سُلاله
کمرِ کفرُ شکسته ، داغ هفتاد و دو لاله
شایا تجلی
شایا تجلی ::
سه شنبه 91/8/30 ساعت 12:43 صبح
نوشته های دیگران ()