• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    111   112   113   114   115    >>    >
     

    واي خدا نانسي نانسي نانسيييييييييييييييييييي//جيغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ//نانسي

    نانسي آبجي خوب من نانسي //

    واي مرسو شايا جان چه شعرخوشمليييييييييييييييييييييييييييي//مرسوووووووووووووووووووووووو

    نانسي آبجيمه كلي خوشحال شدم//صبا

    سلام .... من به روزم .... دوست داشتي بهم سر بزن .... خوشحال ميشم .....

    سلام... مي دوني كاش هيج وقت توي دلم نشسته بود !!!
    + فاطيما 

    وداع

    فرياد راه رهايي مي جويد

    و

    دستانم ابديت را

    عشق را

    و

    ثبات را

    دستانم بيهوده مي جويند

    و لبانم بيهوده لب بر لباني مي گذارند

    كه اشارتي ست بر مرگ

    صداي ني

    و

    صداي تار و پودهاي تني كه به لرزش در مي آيند

    در امتداد لرزش صوت هاي هجران

    انقباض رگ هاي عشق

    به درد مي آورد قلب تپنده را

    لحظه ي بوسه بر مرگ نزديك است

    نبض خسته خبر از مرگ مي دهد

    خبر از وداع

    وداع دستاني كه عشق را جست و نيافت

    وداع دستاني كه وصل را جست و نيافت

    تنها يافته هايش

    خلاصه اي بود از نيافته هايش

    هجرهايش

    و

    صداي ناله آساي ني

    كه آواز وداع را مي نواخت

    خداحافظ

    + دنيا 
    اقاي تجلي از توجه ولطفي كه داشتين و نوشته هامو خوندين ممنونم...منتظر نظرات شما هستم(منويادتون نره)
    + دنيا 

    به سوي تو مي ايم...مرا ببين

    دعاهاي من مستجاب نشد

    تا تو با من بماني

    (دنيا و زندگي)

    صدايي بودند كه مي شد..ترانه شوند

    اما نشد

    پشت ابرهاي سپيد

    سوار بر خورشيد

    همراه هزاران فرشته كوچك

    به سوي تو مي ايم...مرا ببين

    تقويم خط مي خورد

    سهم من از روي ماندن پاك مي شود

    تا ته دنيا مي روم

    به سوي تو مي ايم...مرا ببين

    سكوت من و اغاز بودن با تو

    همراه ستاره شدن در نگاه تو

    نگاه تو در تاريكي مرا مي خواند

    هزاران روز قطره ي اشك مي شوم

    لبخند تو مرا مي خواند به نوازش

    به سوي تو مي ايم...مرا ببين(دنيا)

    + دنيا 

    او ...بود که بي صدا امده بود.او...بود که روي اسمان تاريکم ستاره گذاشت و رفت.او...بود که نقطه اغاز واخر را به من هد يه کرد.او بود...بذر بي قراري را در خاک تنم کاشت.او...بود که تا اخر دنيا همراه من سرگردان جاده سر گر دانيها ست(دنيا)

    + دنيا 

    براي فراموش كردن

    روزها گذشتن

    روز و شب دويدن

    ستاره ها يكي يكي

    از روي جاده شب كنار رفتند

    ماه رفت تا خودش را در لا به لاي ابرها پنهان كند

    سكوت آمد

    بي صدا و آرام

    پاورچين پاورچين

    بدون اينكه تلنگري بر روي قلب ما بخورد

    سكوت آمد

    آمد ومهمان دلمان شد.(دنيا)

    + دنيا 

    اوج خيالم ...پرواز با تو بود

    خواب خوش روزگارم...با تو بود

    لذت داشتن دنيا ...فقط با تو بود

    هر شب با نيت قلب تو

    ورقي از فال زندگانيم خوانده مي شد

    در نگاه ابي تو...شنا كنان مي رفتم

    مي رفتم...تا بي كران...تا بي نهايت...يك نفس

    در اسمان چشمان تو اوج خيا لم...پر مي گرفت

    همه ي دنيا از تو اغاز شد.0(دنيا)

    + سكوت 

    + سكوت 

    من پر شدم از گنجينه هاي كهن و حرفهاي نگفته و شبهاي طوفان زده،‌
    من شدم پناهگاه مهتاب در شبهاي تنهاي بي كسي اش،‌
    من شدم آشناي ديرين
    آن ستاره اي كه دوست خداست . . .

    + سكوت 

    ا يـمـا ن آورده ام به زندگي
    ا يـمـا ن آورده ام به ا يما ن.
    ايما ن آورده ام به عشق
    دلم را نيازار
    مي د ا ني ؟

    مرز كفر و ا يما ن شا يد دلي آزرده بـاشد.T

    + سكوت 

    زمين و آفتاب

    آفتاب را که دزديدند زمين سرد شد

    غصه شد اشک شد ماتم شد و دردشد

    آفتاب را که بردند زمين خالي شد

    هاله شد اثير شد و موجود خيالي شد

    آفتاب رفت و مشغول نور افشاني شد

    زمين در جلگه ء تاريک زنداني شد

    قصه ها و غصه ها همه بيرنگ شد

    عشق ها و صفاهاهمه نيرنگ شد

    پروانه كه مرد و شمع خاموش شد

    بلبل از باغ برفت و گل مدهوش شد

    مجنون باديه بي وفاي عشق ليلي شد

    فرهاد کوهکن بر روي عشق سيلي شد

    دل از مدار دلبر گريخت و فراري شد

    جان درکمين تن دويد جنگ جاري شد

    قحط عاطفه غزل ماندگار زمانه شد

    آبادي دلها فقط شعار شد و ترانه شد

    يکي شعر چشم سرود و جاودانه شد

    يکي را عشق در شعر فقط بهانه شد

    + سكوت 

    تولد ديگر

    همه جا تاريکي ، همه جا ياس

    سالهاست که کوچه اي ما

    رنگ شادي ندارد

    آدم ها خالي اند از عشق

    عشق ها رنگ مصلحت

    مصلحت ها همه فريب

    و فريب غزل ماندگار کوچه

    و کوچه پر از همه چيز جز عشق

    پير مرد آفتاب نشين کوچه اي ما

    دگر اکنون خاموش است

    همو بود که ميگفت

    عشق زندگي ، عشق بندگي ، عشق پايندگي

    عشق مرد و پير مرد لب فرو بست

    + سكوت 

    قلم عشق بر سپيدي دو انديشه دويد

    قلب هائي ، طپيدن آغازيد

    چشم هائي ، آماده اي گريستن شد

    حادثه ائي ، شکل گرفت

    در آغاز هيچ نبود

    فقط دو نقطه بود

    دو نقطه اي کدر و کمرنگ اما

    پهلو به پهلوي هم

    دور از هم ولي موازي با هم

    حرکت آغاز شد

    دو خط در امتداد دو نقطه

    دو خط جدا ولي هم جنس با هم

    جاده سپيد و شيري

    حرکت کند اما مداوم

    نقطه اول ، خطاب به دومي :

    راستي ! تو چقدر همرنگ مني !

    باغ مني راغ مني بلبل گلرنگ مني !

    عشق مني صلح مني جنگ مني !

    شور مني شعر مني دفتر خوشرنگ مني !

    دومي : آري ، آري هر آنچه گوئي هستم

    در عشق تو مستم در شعر تو بنشستم

    در پاي تو من پسستم هر چند که بد مستم

    از خاک تو من رستم از غير تو من خستم

    عاشقانه هاي چنين و ماجرا هائي چنان...

     <    <<    111   112   113   114   115    >>    >