سلامی بده
حذر کن از این شهرِ بى آینه
حذر کن از این خوابِ بى پنجره
حذر کن از این روزِ بى سرنوشت
حذر کن از این باغ بى زنجره
به آوازِ قمرى سلامى بده
به پروازِ پروانه اندیشه کن
بیا مثل مردانِ افسانه باش
بیا مدّتى عاشقى پیشه کن
در این لحظه هاىِ بنفشِ حریق
دلت را به آتش بزن گُر بگیر
اگر زنده ماندن نجات تو را
براى همین زنده ماندن بمیر
سلامی به این سیب عصیان بده
در افسونِ گندم دلى تازه کن
اگر گریه اى هست آن را ببار
غمت را به این گونه اندازه کن
تو اى آسمانى ترین بغضِ من
به فانوسِ ماه و ستاره بخند
بشارت پذیرِ طمأنینه باش
به چشمک زنانِ اشاره بخند
شایا تجلی
شایا تجلی ::
یکشنبه 90/8/15 ساعت 4:52 صبح
نوشته های دیگران ()