سلام اقا شايا. من دنيا هستم ار سوئد.
شعر هاتون بي نهايت لطيف و زيباست.
ادم رو به روزهاي خوش و پر خاطره ميبره.
من مي نويسم و اگر قلم نباشد باچشم هايمخواهم نوشت چشم هايي که مرا منتشر مي کند بر دلتنگي کوچه ها بر يادها و خاطره ها بر غربت نگاه بر خواب ها و بوسه ها....
***
چشم انتظارم تا پاي به اندروني دل خسته ام، نهيد....
هنوز، سنگفرش کوچه باغ دل، منتظر طنين گامهاي محبت توست...
سلام به دوست شاعرم!
حالتون خوبه؟
چرا آپ جديد نمي ذارين؟
خوشحال مي شم به منم سر بزنين!
سلام آقاي تجلي
من هميشه خواننده وبلاگ شما هستم
اما مدت زياديه كه ديگه تو وبلاگتون نمي نويسيد
و منو چشم انتظار گذاشتيد
مي شه بگيد چه اتفاقي افتاد؟
هم نگرانم هم منتظر....
سلام دوست عزيز
دانلود قانون مدني و مجازات اسلامي.تجارت.امور حسبي.جزوه.در نرم افزار
(f book)
اين برنامه به سفارش نمايندگي بيمه توسعه در استان ايلام دارابي- كد*191*
تهيه شده است.
عنوان :جزوه ثبت واستاد
لينك دانلود http://www.uplod.ir/download.php?file=271057
اين شعري كه از طرف اون دختر خانومه خيلي خيلي قشنگ بود حتي به جرات ميتونم بگم از شعر بالاييش زيباتر بود
خلاصه دمت گرم شايا خان
سلام شايا
بيوگرافيت واقعا خوندني بود من كه تا تهشو خوندم
ولي يه چيزي شما واقعا خونتون قُمه ؟
من تازه فهميدم
اگه بخوام با شما ملاقات داشته باشم چه جوري ميتونم سعادتشو پيدا كنم؟
ميتوني با من يه قرار بزاري كه بتونم ببينمتون ؟
نميدونم اگه دفتر كاري دارين مزاحمتون بشم و يا باهاتون تلفني صحبت كنم ... خلاصه يه جوري ميخوام با شما ارتباط داشته باشم
خوشحال ميشم راهشو به من بگيد كه چه جري مي تونم با شما ارتباط داشته باشم
خيلي ممنون اين شماره همراهه منه اگه باهاتون تماس گرفتم لطف كنيد ردتماس نديد /// 09361531655
موفق باشي
خدانگهدارت
درود بر استاد جوان!
مثل هميشه زيباست
مثل هميشه بي نظير
سلام دوست من .شعر زيبايي بود.چقدر قشنگ مينويسي.من عاشق اين سبک شعرم .از بودن در وبلاگت احساس خوبي داشتم. باز هم ميام.منتظر پست بعديت هستم عزيزم.انعکاس آب هم به روز شد با :1 سير مرد سالاري از عهد بوق الي الابد... (طنز)2 مرد مارمولک باز !!! (عکس)حتما بيا سر بزن و نظرتو بهم بگو .خوشحال ميشم. پس منتظرم. در ضمن اگر با تبادل لينک موافقي خبرم کن.
سلام وبلاگ خوبي داريد من لينكتون ميكنم لطفا شما هم منو لينك كنيد
موفق و ثابت قدم باشيد
سلام .خوبين شما؟
آپ نمي كنيد؟
دگر از خند? دلها خبر نيست
لبي از چشمه اي احساس تر نيست
مگر جز کوچ? بُن بست اين شهر
بسوي زندگي راه دگر نيست