• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    96   97   98   99   100    >>    >
     
    + نرگس مست 

    يه نفر...

    يه جايي...

    تمام روياهايش لبخند توست

    و زماني كه به توفكر مي كنه

    احساس مي كنه كه زندگي واقعا با ارزشه

    پس هرگاه احساس تنهايي كردي

    اين حقيقت رو به خاطر داشته باش

    يك نفر...

    يك جايي...

    در حال فكر كردن به توست.

    + نرگس مست 
    سلام سلام
    خوش به حال نانسي من حسوديم شد

    و اما با توام اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي، تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي آيي، من امشب از تمام خاطراتم با تو خواهم گفت، من امشب با تمام کودکي هايم برايت اشک خواهم ريخت، من امشب دفتر تقويم عمرم را، به دست عاصي درياي ناآرام خواهم داد، همان دريا، که بغض شکوه هايم در گلوي موج خيزش زخم برنمي داشت، همان دريا که مي گفتي، تو را در من تجلي مي کند، اي دوست، بگو اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي، کدامين يار ما را مي برد تا انتهاي باغ باراني؟

    هنگامي که عشق به شما اشارتي کرد...از پي اش برويد...
    هرچند راهش سخت و ناهموار باشد...
    هنگامي که با بالهايش شما را در بر ميگيرد...تسليمش شويد...
    گرچه ممکن است تيغ نهفته در ميان پرهايش..
    مجروحتان کند...
    وقتي با شما سخن مي گويد...باورش کنيد...
    گرچه ممکن است صدايش روياهايتان را پراکنده سازد...
    همان گونه که باد شمال...باغ را بي پر ميکند...
    زيرا عشق...
    همان گونه که تاج بر سرتان ميگذارد...
    به صليبتان مي کشد...
    همان گونه که شما را مي پروراند...
    شاخ و برگتان را هرس مي کند...
    همان گونه که از قامتتان بالا مي رود ونازک ترين شاخه هاتان را که در آفتاب مي لرزند..نوازش مي کند...
    به زمين فرو ميرود و ريشه هاتان را که به خاک چسبيده اند..مي لرزاند...

    عشق...
    شما را همچون بافه هاي گندم...براي خود دسته ميکند...
    مي کوبدتان تا برهنه تان کند...
    سپس غربالتان ميکند تا از کاه جداتان کند...
    ورزتان مي دهد تا نرم شويد...

    آنگاه شما را به آتش مقدس خود مي سپارد...
    تا براي ضيافت مقدس خدا...
    ناني مقدس شويد...

    (جبران خليل جبران)
    برگهاي سفيد دفتر من»

    در دل خسته ام چه مي گذرد؟

    باز اين جه شوري است در سر من؟

    باز اين جان من چه مي خواهد

    برگهاي سفيد دفتر من؟

    من به ويرانه هاي دل چون بوم

    روزگاري است،هاي وهوي دارم

    ناله اي درد ناک و سوز گداز

    بر سر گور آرزو دارم

    اين خطوط سياه سر در گم

    دل من،روح من،روان من است

    انچه از عشق او رقم زده ام

    شيره جان ناتوان من است

    سوز آهم اثر نمي بخشد

    دفتري را چرا سياه کنم؟

    شمع بالين مرگ خود باشم

    کاهش جان خود نگاه کنم

    بس کنم،اين سياه کاري بس!

    گرچه دل ناله مي کند که بس نيست!

    برگهاي سفيد دفتر من

    از شما رو سياه تر کس نيست!

    فريدون مشيري

    سلام .. خوبي داداشي؟ .. ميگم آپ كردم .. خوشحال ميشم بياي .. التماس دعا .. يا علي

    نگه دگر به سوي من چه مي كني

    چو در بر رقيب من نشسته اي

    به حيرتم كه بعد از اين فريبها

    تو هم پي فريب من نشسته اي

    من به روزم.فراموشم نكن.مرسي

    دوباره دلم واسه قربت چشمات تنگه
    دوباره اين دل ديون واست دل تنگه
    وقت از تو خوندن ستاره ترانه هام
    اسم تو براي من قشنگترين آهنگه
    =
    بي تو يک پرنده اسير بي پروازم
    با تو اما مي رسم به قله آوازم
    اگه تا آخر اين ترانه با من باشي
    واسه تو سقفي از آهن با صدام مي سازم
    =
    با يک چشمک دوباره
    من و زنده کن ستاره
    نذار از نفس بيافتم
    تويي تنها راه چاره
    =
    آي ستاره آي ستاره
    بي تو شب نوري نداره
    اين ترانه تا هميشه
    تو رو ياد من مياره
    =
    تويي که عشقم از نگاه من مي خوني
    تويي که تو تپش ترانه هام پنهوني
    تويي که هم نفس هميشه آوازي
    تويي که آخر قصه من مي دوني
    =
    اگه کوچه صدام يه کوچه باريکه
    اگه خونم بي چراغه چشم تو تاريکه
    مي دونم آخر قصه مي رسه به داد من
    لحظه يکي شدن تو آينه ها نزديک
    =
    با يک چشمک دوباره
    من و زنده کن ستاره
    نذار از نفس بيافتم
    تويي تنها راه چاره
    =
    آي ستاره آي ستاره
    بي تو شب نوري نداره
    اين ترانه تا هميشه
    تو رو ياد من مياره

    فاصله يه حرف ساده است بين ديدن و نديدن

    بگو صرفه با کدومه شنيدن يا نشنيدن

    ما مي خواستيم از درختها کاغذ و قلم بسازيم

    بنويسيم تا بمونيم پشت سايه جون نبازيم

    آينه ها اونجا نبودن تا ببينيم که چه زشتيم

    رو درخت با نوک خنجر زده باد درخت نوشتيم

    زنگ خوش صداي تفريح واسمون زنگ خطر شد

    همه چوباي جنگل دسته تيغ تبر شد

    فاصله يه حرف ساده است بين ديدن و نديدن

    بگو صرفه با کدومه شنيدن يا نشنيدن

    اگه حرفهام رو شنيدي جنگل رو نده به پاييز

    کاري کن درخت باغچه تن نده به خنجر تيز

    با جونها يکي شو قد بکش نگو که سخته

    جنگل تازه به پا کن هر يه آدم يه درخته

    فاصله يه حرف ساده است بين ديدن و نديدن

    بگو صرفه با کدومه شنيدن يا نشنيدن

    ما مي خواستيم از درختها کاغذ و قلم بسازيم

    بنويسيم تا بمونيم پشت سايه جون نبازيم

    آينه ها اونجا نبودن تا ببينيم که چه زشتيم

    رو درخت با نوک خنجر زده باد درخت نوشتيم

    زنگ خوش صداي تفريح واسمون زنگ خطر شد

    همه چوباي جنگل دسته تيغ تبر شد

    فاصله يه حرف ساده است بين ديدن و نديدن

    بگو صرفه با کدومه شنيدن يا نشنيدن

    سلام....

    مهربون من...//// از اينكه قبل از من يه عده اينجا ميومدن و ميان و عاشقتن ناراحت نميشم

    ولي تمومه سعي مو مي كنم بهت بگم من قبل از اينا عاشقت شدم

    خوبم سلام...

    كاش مي تونستم خودمو نشونت بدم...

    كاش يه روزي بياد بياي دنبالم...

    خوب و قشنگم تو رو با هيچي عوض نمي كنم

    هميشه سلام...

    نازنين نكنه به خاطر نوشته هاي من داري بهونه مي كني

    نه من نمي تونم ديگه دوري تو تحمل كنم

    دوست دارم منو تنها نذار فداي چشاي قشنگت بشم

    + دنيا 

    يه ورق دلتنگي براي شايا تجلي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    بيا...باز كن

    اين پنجره را باز كن

    من مي خواهم اين پنجره را باز كني

    مي خواهم خورشيد را از دستان تو هديه بگيرم

    مي خواهم تو مشق تنهايم را پاره كني

    مي خواهم سر اغاز كلا مم با اسم تو شروع شود

    تو كجايي؟؟

    پنجره را باز كن...بيا پنجره را باز كن.....(0دنيا)

    من

    پري کوچک غمگيني را

    مي شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد

    و دلش را در يک ني لبک چوبين

    مي نوازد آرام،آرام

    پري کوچک غمگيني

    که شب از يک بوسه مي ميرد

    و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد

    /فروغ

     <    <<    96   97   98   99   100    >>    >