حرف هاي تو شنيدني
از سروده هاي ناب تو
اين مجله شاد و خواندني ست
برگ برگ اين مجله را
هر كه عاشقانه خوانده است
در كنار تو نشسته است
قلب هاي ما مجله است
سردبير خوب آن توئي
صاحب امتياز نشر آن
تا هميشه زمان توئي
روزها مي گذرد و پرنده عزيز من گويي ديگر قصد بازگشت ندارد. آسمان غريبانه عشق من را از من ربود و روياي آفتاب بس کوتاه بود. زيباي عزيزيم، در يادم ماند و زمستان بي او رنگي از سياهي در خاطرم به يادگار مي گذارد تا در خاطرم بماند آخرين لحظه هاي وداعش را. ديگر آسمان هم با من غريبه است. فرشته روياهاي من همچون پرنده اي راه به سويي ديگر نهاد و قلبم را براي هميشه در کوله باري از غم و درد مدفون کرد. يادش هميشه اشک را در چشمانم جاري خواهد ساخت، چشماني که بي گمان راهي دراز تا تاريکي مطلق ندارند. ياد زيبايي هايش هميشه مرا در غمخانه اي که ديگران بنا نهادند حبس خواهد کرد. اما من و تو را قراري بيش از اين بود که دنيا بتواند بينمان فاصله اي بسازد. در خاطرم جاودانه مانده اي. در خاطرم جاودان خواهي ماند و آسمان بي ما بر آرزوهاي ديگران آفتاب خواهد پاشيد. اما در خاطرم به ياد خواهم آورد عهدي که با تو بستم و هرگز نخواهم شکست، تا لحظه پايان. زيباي عزيزم کوله بار خستگي ها را بر شانه هايم مي گذارم و در امتداد کوچه هاي شب مرگ را به انتظار مي نشينم و خورشيد را که مدتهاست غروب کرده است و بر آسمان ابريم نمي تابد را به ديگران هديه مي کنم. يادت و خاطراتت هميشه در قلبم جاودانه مرا به سوي پايان استوار مي سازد که بي تو دنيا با تمام زيبايي هايش نازيباست.
مي خواهم هر شب بيا يي
هر شب مهمان خوابم باشي
هر شب سكوتم را
صداي نفس هايت بشكند
هر شب دستت
نوازشگر خستگي هايم باشد
مي خواهم هر شب
تنهايمان را مساوي تقسيم كنيم
هر شب
ستاره هاي آسمان به ما چشمك بزنند
با هم به صداي باران گوش دهيم
با هم ترانه ي دنيا را زمزمه كني...0دنيا)
تا نيمه شب بيدار ماند م.
از خيال تو در خيالم تصويري ساختم.
از تو شعري گفتم براي تو...
گر چه مي دا نم.
تو شبها مي خوابي بدون ياد من.
تو تصوير مرا در قاب فراموشي به ديوار دلت مي كوبي.
تو كاغذ شعر هايم را مچاله مي كني.(دنيا)
چرا اينجوري نيگام ميكني؟
خوب بابا ميرم .....
سكوت عزيز
عشق محترم نامريي
نانسي عزيز
برو بچ
من رفتم
ديگه دعوام نكنييييييييييييييييييد
دلم نيومد اينو برات نزارم
اين عكسه ابهتش به بزرگيشه . دوباره گذاشتم .............