مرگ گاهي ريحان ميچيندو نترسيم از مرگمرگ پايان کبوتر نيستمرگ وارونهي يك زنجره نيستمرگ در ذهن اقاقي جارياستمرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن داردمرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن ميگويدمرگ با خوشهي انگور ميآيد به دهانمرگ در حنجرهي سرخ-گلو ميخواندمرگ مسئول قشنگي پر شاپرك استمرگ گاهي ريحان ميچيند
دلم تنگ آمده است .
دلم براي سيب شميراني هايم تنگ آمده است .
کودک بيچاره هنوز هم لب پشت بام به انتظار نشسته است .
و من هنوز هم در عجب مانده ام که چرا در فصل سرد ؛ برفي دارم و در فصل گرم ؛
سيب شميراني .
هوس کرده ام کودک معصوم را هل بدهم ...
زن همسايه ديگر در آشپزخانه نيست .
و من هم ديگر انگيزه اي براي ماندن ندارم .
عحب روز خسته کننده اي رفت ؛ امروز .
کجايي صاحب بچه ؟؟!
بيا اين کودکت را از ور دل ما ببر .
... من؛ چشم انتظار در ميان برگهاي زرد پاييز... و تو در سکوتي مبهم...
از بام اين شهر بلند در جستجوي تو هستم؛ در اين شب تاريک ؛ و باد سرد پاييز صورتکي سرخ بر گونه هايم نقش زده .. افسوس که دستانم بسته است...!
حسرتي سرد مرا مي خواند ؛ تا دور شوم از احساسم وتو را به خواسته هاي خيس چشمانم بسپارم و دستانم را در انتظار در آغوش کشيدنت باز نگاه دارم...
از لمس حسرت گريزانم.... ولي با ايهام تودرتوي ناپيدايت خو گرفته ام.....
چشمانم به خواب رفته اند و در سکوت توهم ؛ حيرت زده در جستجوي تو هستند...
دير گاهي است که صداي پاي تو اين سکوت کهنه را بي پروا برهم نمي زند....
تويي که مهر پاينده اي......
گوشه اي از تنهاييم را به آبي آسمان هديه داده ام...
ودر تنهاييم... به خورشيد اجازه داده ام که تاريک باشد و به ستارگان آموخته ام که درخشش را جز بر تنهاترين ماه آسمانم ؛ چشمک زنان فرياد نکشند...
وبه ماه گفته ام ؛ که تو باش..
با تو چه زندگيايي كه تو روياهام نداشتم تك و تنها بودم اما تورا تنها نمي ذاشتم
چه سفرها با تو كردم چه سفرها تو رو بردم دم مرگ رسيدم اما به هواي تو نمردم
دارم ازتو مي نويسم كه نگي دوست ندارم ازتو كه با يه نگاهت زير و روشد روزگارم
دارم از تو مي نويسم دارم از تو مي نويسم دارم از تو مي نويسم
موقع نوشتنات وقت اسم گذاشتنات كسي رو جز تو نداشتم اسمي جز تو نمي ذاشتم
.......
گوشي را بر مي داري.....
فقط صداي سكوت مي آد.......
يك سكوت مبهم.....
بعد بغضت مي گيره.....
مي بيني اونم مبهمه.......
بعد مي گي سلام...
صداي نفس كشيدن يك فرشته رو ميشنوي....
دلت مي خواد اين همه فاصله نبود...
جواب مي اد سلام.
حالا ديگه سكوت مبهم و بغض مبهم دست به دست هم مي دن تا روي باران رو كم كنند...........پس شروع مي كني تا بباري
يك.. دو..سه
سلام.........................
اولين سلام مخصوص به قشنگترين حس پرواز ..........
رهاتر از هر پرنده....سلام..