• وبلاگ : رهاتر از پرنده
  • يادداشت : .
  • نظرات : 220 خصوصي ، 1989 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    106   107   108   109   110    >>    >
     
    + سكوت 

    مرگ گاهي ريحان مي‌چيند
    و نترسيم از مرگ
    مرگ پايان کبوتر نيست
    مرگ وارونه‌ي يك زنجره نيست
    مرگ در ذهن اقاقي جاري‌است
    مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد
    مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي‌گويد
    مرگ با خوشه‌ي انگور مي‌آيد به دهان
    مرگ در حنجره‌ي سرخ-گلو مي‌خواند
    مرگ مسئول قشنگي پر شاپرك است
    مرگ گاهي ريحان مي‌چيند

    + سكوت 

    دلم تنگ آمده است .

    دلم براي سيب شميراني هايم تنگ آمده است .

    کودک بيچاره هنوز هم لب پشت بام به انتظار نشسته است .

    و من هنوز هم در عجب مانده ام که چرا در فصل سرد ؛ برفي دارم و در فصل گرم ؛

    سيب شميراني .

    هوس کرده ام کودک معصوم را هل بدهم ...

    زن همسايه ديگر در آشپزخانه نيست .

    و من هم ديگر انگيزه اي براي ماندن ندارم .

    عحب روز خسته کننده اي رفت ؛ امروز .

    کجايي صاحب بچه ؟؟!

    بيا اين کودکت را از ور دل ما ببر .

    + سكوت 

    ... من؛ چشم انتظار در ميان برگهاي زرد پاييز... و تو در سکوتي مبهم...

    + سكوت 

    از بام اين شهر بلند در جستجوي تو هستم؛ در اين شب تاريک ؛ و باد سرد پاييز صورتکي سرخ بر گونه هايم نقش زده .. افسوس که دستانم بسته است...!

    + سكوت 
    از کوچه هاي باهم بودن؛ اين بار تنهايي گذشتم . خاطراتمان در زير درختان باغ جا مانده بود.!!!
    + سكوت 
    عشق تنها درمان سکوت تلخ لبهاي توست....
    + سكوت 
    ... وعشق صداي فاصله هاست؛ فاصله هايي که غرق ابهامند...
    + سكوت 

    حسرتي سرد مرا مي خواند ؛ تا دور شوم از احساسم وتو را به خواسته هاي خيس چشمانم بسپارم و دستانم را در انتظار در آغوش کشيدنت باز نگاه دارم...

    + سكوت 

    از لمس حسرت گريزانم.... ولي با ايهام تودرتوي ناپيدايت خو گرفته ام.....

    چشمانم به خواب رفته اند و در سکوت توهم ؛ حيرت زده در جستجوي تو هستند...

    دير گاهي است که صداي پاي تو اين سکوت کهنه را بي پروا برهم نمي زند....

    تويي که مهر پاينده اي......

    + سكوت 

    ... من؛ چشم انتظار در ميان برگهاي زرد پاييز... و تو در سکوتي مبهم...

    + سكوت 

    گوشه اي از تنهاييم را به آبي آسمان هديه داده ام...

    ودر تنهاييم... به خورشيد اجازه داده ام که تاريک باشد و به ستارگان آموخته ام که درخشش را جز بر تنهاترين ماه آسمانم ؛ چشمک زنان فرياد نکشند...

    وبه ماه گفته ام ؛ که تو باش..

    + سكوت 

    با تو چه زندگيايي كه تو روياهام نداشتم تك و تنها بودم اما تورا تنها نمي ذاشتم

    چه سفرها با تو كردم چه سفرها تو رو بردم دم مرگ رسيدم اما به هواي تو نمردم

    دارم ازتو مي نويسم كه نگي دوست ندارم ازتو كه با يه نگاهت زير و روشد روزگارم

    دارم از تو مي نويسم دارم از تو مي نويسم دارم از تو مي نويسم

    موقع نوشتنات وقت اسم گذاشتنات كسي رو جز تو نداشتم اسمي جز تو نمي ذاشتم

    + سكوت 
    بذار چشماي روشنت چراغ راه من باشه
    بذار كه جاده هاي شب پيش چشمام روشن باشه
    ستاره هاي اشكتو ميون دامنم بريز
    مي خوام كه امشب همه الماسها مال من باشه
    بذار كه شبنم باشمو روي سينه گل بمونم
    يه وقت ديدي كه فردا صبح روز جدا شدن باشه
    زدي شكستي دلمو غرور تنديس غمو
    توي اين زمونه هر كسي بايد يه بت شكن باشه
    تموم شيرين كاريام توي بيستون براي تو
    بذار كه زخم تيشه هم نصيب كوه كن باشه
    آينه چشماتو بذار جلو آدم بياد
    توي بي كسيش هم با يكي همدم و هم سخن باشه
    با تو ديگه غم ندارم غم ديگه از كسى ندارم
    اگه تموم زندگيم يه دونه پيرهن باشه
    تازگي ها توي تنهايي غزل به دردم مي خوره
    نمي خوام كه شعرام همشون يه شيوه كهن بشه
    + سكوت 

    .......

    گوشي را بر مي داري.....

    فقط صداي سكوت مي آد.......

    يك سكوت مبهم.....

    بعد بغضت مي گيره.....

    مي بيني اونم مبهمه.......

    بعد مي گي سلام...

    صداي نفس كشيدن يك فرشته رو ميشنوي....

    دلت مي خواد اين همه فاصله نبود...

    جواب مي اد سلام.

    حالا ديگه سكوت مبهم و بغض مبهم دست به دست هم مي دن تا روي باران رو كم كنند...........پس شروع مي كني تا بباري

    يك.. دو..سه

    + سكوت 

    سلام.........................

    اولين سلام مخصوص به قشنگترين حس پرواز ..........

    رهاتر از هر پرنده....سلام..

     <    <<    106   107   108   109   110    >>    >